loading...
نگفته ها
مهدی بازدید : 76 چهارشنبه 30 فروردین 1391 نظرات (0)

کوچک تر که بودم

فکر مي کردم باران اشک خداست

ولي مگر خدا هم گريه می کنه چرا بايد دل خدا بگيره!!!!

دوست داشتم زير باران قدم بزنم

تا بوي خدا را حس کنم

اشک خدا را در یک کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت

کمي بنوشم تا پاک و آسمانی شوم!!!

آسمان که خاکستری می شد دل منم ابری می شد

حس ميکرم که آدمها دل خدا را شکستند

و يا از ياد خدا غافل شدند

همه می گفتند باران رحمت خداست

ولي حس کودکانهء من می گفت:

خدا دلش از دست آدمها گرفته. . .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 13
  • بازدید کلی : 1,671
  • کدهای اختصاصی
    تبادل لینک هوشمند : برای تبادل لینک ابتدا مارا با عنوان Top Top وآدرس guldoon.blogfa.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.